در مورخه ۹ آبانماه سال ۱۳۳۹ شمسی در شهر مهاباد بانو زهرا قادر درویشی و محی الدین خسروی پسری به دنیا آوردند که نامش را منصور نهادند. پدر منصور که آموزگار بود برای ادامه تدریس به شهرستان سردشت منتقل میشود و در آنجا مردم سردشت با آغوشی سرشار از مهربانی از او استقبال می کنند و فرزندانش در این شهر پا میگیرند و رشد می کنند. پدر و مادر منصور با همت وافر ،سعی میکنند که فرزندانشان را با بهترین شیوە پرورش نمایند تا در جامعە بتوانند موفق باشند و در خدمت بە مردم سربلند درآیند. در این رابطه ایوب خسروی برادر زندەیاد منصور اینگونه می گوید:
(سال ۱۳۵۷ شمسی من در کلاس دوم دبیرستان مشغول تحصیل بودم ،کمتر از یکسال قبلتر و پس از سالها درخواست و تقاضایی که از پدرم داشتم ، به عضویت سازمانی تحت عنوان “جوینده سیار”دربیایم. جمعیتی شبیه پیشاهنگ”scout”. همراە با زندەیاد منصور چند سالی بود که همکلاسی بودیم ، برای اشخاصی که عضو جمعیت جوینده سیار بودند یا عضو پیشاهنگ بودند هر سال و در فصل بهار هفتەایی را تحت نام “هفتە نیکوکاری” نام نهادە بودند. در بهار سال ۱۳٥۷ شمسی در اولین روز هفتە نیکوکاری بعد از فعالیت زیاد، از سوی مسئول جمعیت، آقای “دستوری” در حیاط دبیرستان گرد هم آمدیم و بهدستەهای دو نفری تقسیم شدیم. بعد برای هر کدام از گروههای دو نفری وظایفی را تعریف نمودند که هدفشان جمعآوری پول و تقسیم آن در بین نیازمندان بود. من و زندەیاد منصور همراه هم و با پیشنهاد آقای دستوری که دوربینی “پلارید”ی تحویل ما داد و از ما خواست که از مردم عکس بگیریم و هر مقدار پولی را که جمعآوری کردیم تحویل ایشان بدهیم و این مطلب را هم یادآوری کردند که به ادارجات دولتی و حکومتی نیز مراجعه کنیم و از مسئولین و رٶسای ادارجات و نهادهای حکومتی عکس بگیریم که این امر در نهایت باعث جمعآوری پول زیادی نیز شد. در آن روز به چند اداره و نهاد مراجعه کردیم از جمله اداره آموزش و پرورش و فرمانداری که در خاطرم مانده است. اگر درست به یاد داشته باشم آن روز پول زیادی جمع آوری کردیم و آن را تحویل آقای دستوری دادیم. چند ماه بعد و دقیقا زمانی که زندەیاد منصور موفق به اخذ دیپلم شد، موج تظاهرات و اعتراضات به شهر ما سردشت هم رسید. زندەیاد منصور در بیشتر این اعتراضات حضوری فعال داشت. در مورخه چهاردهم آذر ماه که اعتراضات مردم از سوی ارتش شاهنشاهی و از پادگان سردشت که با زرەپوش برای سرکوب معترضین آمده بودند و در خیابانهای شهر به مردم یورش بردند و در این واقعه، زندەیاد منصور نیز زخمی شدند.)
پدر زندەیاد منصور در اداره آموزش و پرورش خدمت می کرد. بعد از انقلاب مردم ایران، خانواده زندەیاد منصور به مهاباد برگشتند و در آنجا سکنی گزیدند. زندەیاد منصور همچون بسیاری از هم سن و سالان خود نتوانست که در برابر حوادث آن دوره بی تفاوت باشد و زمانی که رژیم جمهوری اسلامی به شهر مهاباد یورش برد تا مهاباد را که آنزمان در اختیار احزاب کردی بود در اختیار بگیرد، زندەیاد منصور به صورت فعال و خودجوش و همچون شخصی ناسیونالیزم و بیطرف به پزشکان و مجروحان کمک چشمگیر میکرد.
زندەیاد منصور خسروی در مورخه ۹ آبانماه سال ۱۳۵۹ شمسی و در بیستمین سالگرد تولدش از سوی مزدوران و سرکوبگران سپاە پاسداران دستگیر می شود در حالیکە دستگیریش کاملا سرسری و بە ناگاە بود، به زندان ارومیە منتقلش میکنند. نە روز کە از دستگیریش در زندان ارومیە میگذشت در مورخه ۱٨ آبانماه بدون هیچگونه دادگاه و محاکمەایی، همراه هفت نفر دیگر در جهت انتقام گرفتن از چند پاسدار که در درگیری با حزب دمکرات کشته شده بودند، تیرباران میشود و جاودان می شود .
اسم چهار نفر از این زندەیادان که همراه زندەیاد منصور تیرباران شدند به ترتیب ذیل می باشد:
٢- فخری شیدایی
٣- حسین نغدەیان
٤- کریم ایراندوست
ایوب خسروی برادر زندە یاد منصور اینگونه تعریف می کند که:
(اوایل ،که از دستگیری منصور اطلاع یافتیم تلاش کردیم تا از چند و چون و محل دستگیری او مطلع شویم و به همین منظور به پادگان سپاه پاسدارن رفتیم و در جلوی درب ورودی منتظر ماندیم و در آنجا به ما گفتند که به ارومیه انتقالش دادەاند و برای ملاقاتش می توانید عازم ارومیە بشوید. هنگامی کە بە ارومیە رسیدیم تا وی لا ملاقات نماییم در کمال ناباوری بە ما گفتند کە جسد این هفت نفر را برای انتقال بە مهاباد تحویل مادر حسین نەغەدیان دادەایم).
آری این مادر جگر سوختە جسد پسرش را همراە ٦ زندەیاد دیگر، یک تنە بە مهاباد میآورد و خانوادەهایشان را مطلع می سازد.
یاد زندەیاد منصور و همه زندەیادان دیگر در دلهایمان جاودان خواهد ماند.