آنزمانـی که سال ۱۳۶۲ شمسی در مهاباد تعدادی جوان انقلابی و قهرمان دستگیـر شدند و متاسفانه عدەای از آنان اعدام شدند من یاد سە برادر بە نامهای “حسین”، “موسی” و”کـریم” را گـرامی میدارم، در گوشەای از اتاقم نشستەام و زانوهایم را بە سینەام لم دادەام و با هر دو دستم عکس موسی را گرفتـەام و اشک از چشمانم جاری میشود و آە و حسرت است کە از نهادم برمیخـزد…
وهـم و خیال من را همانند نور برق آسای خورشید با خـود بە گذشته میبرد.
شاهد بودم مهاباد / زندان اطلاعات سپاه پاسداران را، ارومیه / شکنجەگاە شیخ تپە را، زندان دریا، صدای پوتینهای سرکوب داخل زندان، شکنجه، بوی خون و گوشت به سیخ کشیده شدە انسان، ناخنهای بیرون کشیده شده دست و پا، داغ کردن با سیگار و اتو، سوراخ کردن دست و پای زندانیان با درل برقی و صدای جلادان شکنجه گر را که دشنام و تهدید بود و داد میزدند که احـکام شرعی اسلام باید بر روی شما اجـرا شود.
تجاوز به پسران و دختران جوان تداول داشت بخضوض برای دوشیزگان کە پیش شرط رفتن آنان به بهشتی بود که قـرار بود بعد از اعدام نصیبشان شود تا در آن دنیا بە جنهنم بروند!!!
چه سمفونیای حـزن انگیـزی بود سرود انقلابی زندانیان سیاسی و سکوت بی جان زندان را شکستە بود، خلخالی جانی بعنوان حاکـم شرع بە ارومیە آمدە بود صدای شلیک تفنگ و تیر خلاص.
در سپیدە دم دوم تیـر ماە سال ۱۳٦۲ شمسی موسی بهمراە برادرش حسین و سی و دو دختر و پسر قهرمان ڕا کە بعد از تحمل آزار و شکنجە فراوان در ارومیە تـیرباران میشوند و همانجا بە خاک سپردە میشوند.
موسی در مورخە هجدهم اسفند ماە سال ۱۳۳۷ شمسی در مهاباد چشـم بدنیا گشود، مادر موسی اینگونە تعریف میکرد:
همسایەایی یهـودی داشتیم و بنا بر پیشنهاد او نام موسی را برای او انتخاب کردیـم،تا سوم راهنمایی بە مدرسە رفت، از ابتدای کودکی علاقە زیادی بە عکاسی داشت و این علاقە سبب گشت کە نـزد استاد متبحـر “جینا” کە ارمنـی بود بە این حـرفە روی بیاورد و تـجربە زیادی در نـزد استاد جینا آموخت، جینا پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ از مهاباد کوچ کرد و آتلیوی عکاسی خود را بە موسـی سپرد و موسی نیز با کـمال صداقت و یکرنگی بە عکاسی ادامە داد و درآمد حاصلە را برای جینا میفرستاد..
موسـی پس از انقلاب ٥۷ و بدلیل حضور برادرش”حسین” کە در کوملە فعالیت میکرد با کوملە آشنا شد. وی در حالیکە صاحب فرزندی پسر بود اما اشتیاق او بە مبارزە برای احقاق حقوق ملی و انسانی کە در وجودش نهادینە شدە بود موسـی را بر آن داشت کە بە عضویت سازمان کوملە در بیاید و همچون پیشمرگ در شاخە و گروە شهید “خانە معینی” سازماندهی شد.
موسـی پیشمەرگەایی فعال و کاربلـد بود و هـر گونە وظیفەای را کە بر عهدەاش بود با دقت فراوان و در نهایت درستی بە انجـام میرساند.
در خـرداد ماە سال ۱۳٦۲ و با آگاە شدن از دستگیری برادرانش حسین و کـریم و با اجازە مسئولین کوملە و برای آگاهی بیشتر از وضعیت و شرایط برادرانش بە مهاباد رفت و در حالیکە بە نزدیک خانە پدری رسیدە بود در محاصرە ماموران و دژخیمان رژیم خود را دید و متعاقب آن دستگیری و زندان مهاباد و بعدا بە زندان ارومیە منتقل شد و پس از تحمل شکنجەهای زیاد و با حـکم خلخالی همچون حاکم شرع و بدون اینکە بتواند از خود دفاع کند و یا وکیلی داشتە باشد همراە برادرش حسین و عدەای از هواداران و اعضای کوملە در مورخە ۲ تیر ماە سال ۱۳٦۲ در ارومیـە اعدام و تیرباران میشوند و در ارومیە نیـز بە خاک سپردە میشوند…
یاد موسـی و رفقایش کە جان خود را فدای آرمانهای پیروزشان کردند گـرامی باد.