برخورد او در زندان به همبندهایش درسهای بزرگی داد، تا جایی که شخصیت او برای دشمن هم قابل احترام بود
کمالالدین رحیمیان کردستانی درسال ١٣٢٤ در سنندج بدنیا آمد. او دورە دبستان و دبیرستان را در شهر سنندج به اتمام رساند. کمال رحیمیان اولین آرشیتکت کُردی بود که در دانشگاە تهران فارغ التحصیل شد. اوبا کار مهندسی خود تلاش میکرد بر معماری شهر سنندج تاثیر بگذارد. اوانسانی ثروتمند بود ولی هیچ گاە مردم فقیر جامعهاش را فراموش نکرد. دردوران رژیم پهلوی، شهرداری از مردم حاشیه نشین شهرها برای ساختن خانههای کوچک ١٠ ، ١٥ متری نقشه ساختمانی با امضای رسمی یک مهندس طلب میکرد. این کار مستلزم هزینه زیادی برای این مردم تهیدست بود. مهندس کمال بدون هیچ چشم داشتی این کار را برای آنها انجام میداد. او رفیق و دوست نزدیک ساعد وطندوست بود و در دوران تشکیلات مخفی کومهله از همه امکانات زندگیش برای این تشکیلات دریغ نمیکرد. او در راهپیمایی مریوان- سنندج در سال ١٣٥٨ یکی از سازماندهندگان صدا، موسیقی، فیلمبرداری و احداث استراحتکاه راهپیمایان بود. در تظاهراتها و تحصن بزرگ شهر سنندج یکی از فیلمبرداران و سازمان دهندگان این تحصن بود.
کمال رحیمیان درسال ١٣٦٠ در تهران به اتهام همکاری با “ضد انقلاب” دستگیرشد. خانه مجلل و زیبایش در سنندج که در دوران آزادی شهرها محل برگزاری جلسات و پیشوازی از مهمانانی چون ماموستا شیخ عزالدین بود، با دستگیری وی به دستورسپاە پاسداران مصادرە شد. با اینکه او هیچگاە با کومهله کار تشکیلاتی نکردە بود ولی تا آخرین لحظات زندگیش خود را هوادار کومەله معرفی کردە بود و به همین “جرم” در شهریور سال ١٣٦١ اعدام گردید.
او در زندان نمونەای از مقاومت بود و روحیەای قوی داشت. یکی از هم بندهایش به اسم محمود باوەریز در مورد او چنین میگوید : «مهندس کمال به زندانیان بسیار روحیه میداد و به آنها کمک میکرد. هرکس در مورد پروندەاش دچار مشکل میشد با او مشورت میکرد او به همه ما روحیه میداد و ما را به مبارزە و مقاومت دعوت میکرد. او رهبری اعتراضی را که بر علیه خشونت نسبت به زندانیان میشد پیشبرد و سازماندهی کرد و فکر میکنم این حرکت اعدام او را تسریع کرد. او نمونه یک انسان کمونیست بود که ما در زندگی روزانهاش آنرا میدیدم. برخورد او در زندان به همبندهایش درسهای بزرگی داد، تا جایی که شخصیت او برای دشمن هم قابل احترام بود.»
پِدرام ١٩ ساله، تنها پسر کمال رحیمیان، بعد از اعدام پدرش به پیشنهاد سپاە پاسداران او را به خانه پدریش بردند با این وعدە که خانه را به اوپس خواهند داد. به محض ورود او محل اعدام پدرش را در آن خانه به او نشان میدهند. این جوان ١٩ ساله با وارد شدن این شُک به وی همان شب در اثر سکته درگذشت و بدین ترتیب جمهوری اسلامی جنایتی دیگر را به اسم خود ثبت کرد. همسر او نیز چند سال بعد از مرگ پسرش فوت کرد. بر گرفته: از مصاحبه با ساعد وطندوست در مورد مهندس کمال ڕحیمیان.
کتاب: شقایقها بر سنگلاخ
نویسندە: گلرخ قبادی