Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

عبدالرحیم ماملی (نجات) پسر محمد ماملی وآمنە مولودیان درتاریخ (۲۳٫۹٫۱۳٤٥) شمسی (۱٤٫۲٫۱۹٦٦) میلادی با شمارە شناسنامە (٤۸۰) و صادرە  مهاباد بودە و محل تولدشان شهرمهاباد در شرق کردستان میباشد. تحصیلات ابتدایی را در همان شهر  شروع کرد و در مدرسە (ششم بهمن وابن سینا) ادامەی تحصیل داد. زنده یاد(نجات) وقتی دستگیر شد دانش آموز دوم دبیرستان بود. در خانه خودشان در چهار راه مولوی شهرستان مهاباد، در ساعت (۱۰ : ۲) دقیقه نصف شب (٤٫١٫١٣٦٢) (١٩٨٣٫٣٫٢٤) درحالی کە تمام اهل خانوادە و خود زندەیاد در خواب بودند از طرف پاسداران و عوامل وابستە بە رژیم جمهوری اسلامی دستگیر میشود و بە زندان منتقل میشود. زندەیاد طرفدار سازمان کومله زحمت کشان بود  ودر همکاری کردن آن سازمان وجمع کردن دارو و پخش کردن اعلامیە و نوشتن شعار فعالیت داشت، که هیچ کدام از این فعالیتها در قانون حکم شکنجه و اعدام را ندارد.

از وقتی که دستگیر شد خانواده اش به مدت سه ماه هیچ خبری ازسرنوشت( نجات ) نداشتند. خانوادەاش که بە زندان مهاباد دنبال او رفته بودند و سراغ او را گرفتە بودند، خبردار شدند که (نجات) را به زندان (ارومیه) منتقل کرده اند. خانوادەاش خود را به آنجا رسانده و برای پنچ شنبه دوهفته بعد به آنها اجازه ملاقات را دادند.

برای اولین بار در آن زندان وپشت شیشه با تلفن توانستند اورا دوباره ببینند، درحالی کە آثار شکنجه در تمام بدنش مشاهده میشد، بە صورتی کە دورتادور دستهایش با سیگارسوزانده شده بود که از پشت دستش تا آرنج بیش از بیست جای سوختگی بود وجای هر سوختگی بە اندازە بند انگشتی گود بود. در آن دیدار مشخص بود تهدید شده بود که مواظب حرفهایش باشد ولی او سعی می کرد با اشاره دست خانوادەاش را آگاە کند که در وضعیت بدی بسر می برد و به دادش برسند، پشت سرش هم یک پاسدار دومتر دورتر ازاو ایستاده بود.این ملاقات ده دقیقه طول کشید و بعد در مدت آن دو ماه که در زندان ارومیه بود همه پنچ شنبه ها به ملاقاتش میرفتند وپشت شیشه با تلفن حرف میزدند.

هم بندهایش که در زندان با (نجات) بودند، (ناصر هندوش) (جعفر عصمتی) ( خوشناو قاضی زاده) (فایق کریمی) (محمد سبزچی) (حسن جنتی) (محمد جنتی) کە متاسفانه همه شان اعدام شدند. خانواده او مرتب درخواست میکردند که او را از نزدیک ببینند و در آغوشش بگیرند و صحبت کنند ولی اجازه نمیدادند. نجات علیرغم همە شکنجەها سعی میکرد خانوادەاش را دلداری دهد.

مسئولین زندان یک بار بە خانوادەاش اجازە ملاقات حضوری دادند. در این تنها ملاقات حضوری مشخص بود که او را مطمئن کرده بودند کە اعدامش میکنند، چون میگفت:

به پدرم و دوستهایمان بگویید که دیگر باعث زحمت  کسی را نشوید. بە همە ما گفتە شدە که اعداممان میکنند.

در آن فاصله تلویزیون محلی مهاباد اعتراف ٤٢ تن از آن اهالی زندانی شدەی شهر را نشان داد که در بینشان نجات ماملی هم بود. آن (٤۲) نفر از روی ناچار و زیر شکنجه  وادار بە اعتراف شدە بودند و بە چیزهایی اعتراف میکردندن کە هیچوقت انجام نەدادە بودند.

در آخرین دیدار حضوری با خانواده اش به آنان اعلام شد که (نجات) به زندان تبریز منتقل شده است. خانواده ها یکی یکی ودسته‌جمعی خودشان را به زندان تبریز رساندند. آنجا چند روزی خانوادەهای اعدام شدگان را طفره دادند. در تاریخ ( ۱۳٦۲ ٫ ٦ ٫ ۱۹) شمسی ( ۱۹۸۳ ٫ ۹ ٫ ۱۰ ) میلادی بە آنها اطلاع دادند که فرزندانشان را اعدام کردەاند. خانواده شهید (نجات) خواستار جنازەاش شدند. مسئولین زندان بهشان گفتند که در گورستان ( وادی رحمت ) در تبریز به خاک سپرده شده اند. سر قبر هر کدام از این عزیزان بر روی تکه چوبی اسمشان را نوشته بودند. تا به امروز هم مشخص نیست که آیا جنازه این فراموش شدگان کجا به خاک سپرده شدەاند.  آن وجب خاکی که آنموقع با یک تکه چوب نشان دادە شده بود، برای خانوادە و بازماندگان زندەیاد نەجات همچون میعادگاه شدە و هرگاه یادی از ایشان شود آن تربت را زیارەت میکنند اگرچە خود با چمشان خود ندیدەاند کە فرزندشان در آن خاک خوابیدە.

یادشان جاوید و گرامی

نویسندە: وریا ماملی

جهت اطلاع: مسئولیت این نوشتە بر عهدە نویسندەی آن میباشد نە سایت “نەمران”

دو نامە زندەیاد نجات کە از زندان بە خانوادە نوشتە است.

نامە اول

سلام مادر جان.
امیدوارم کە حالتان خوب باشید و نگرانی نداشتە باشید. سلام تمام اهل خانوادە را میرسانم بخصوص سلام پدر ارجمندم را میرسانم. مادر جان حال من خیلی خوب است نگران من نباشید. مادر جان من یک دمپایی و یک تسبیح لازم دارم. وسایلهای دیگر بدستم رسید. سلام ئاسۆ و خواهر کوچکمان را میرسانم. خدا حافظ
پسرت نجات ماملی
٥/٤/١٣٦٢

نامەی دوم

سلام مادر گرامیم
امیدوارم کە حال شما و تمام اهل خانوادە خوب باشد. سلام پدرم را میرسانم. سلام برادرها و خواهرانم را میرسانم. مادر جان خواهش میکنم اگر ممکن است عکس افراد خانوادە و عکس ئاسۆ و خواهر کوچکمان (با نوشتن نام او) برایم بفرستید. سلام دایی خانە، کاک یوسف، کاک یونس، کاک صادق، کاک علی و خانوادەهایشان را میرسانم. از خداوند متعال برایم دعا کنید. ضمنأ موقع نوشتن نامە، شهرت من یادتان نرود چون نامە نمیرسد. امیدوارم کە در کارهایتان موفق باشید. خدا نگهدار. رحیم – نجات ماملی
٢٦/٤/١٣٦٢

آلبوم عکسهای زندەیاد عبدالرحیم ماملی (نجات)