Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

زندەیاد عثمان فتاحی در سال ۱۳۳۰ در خانوادەای متوسط در روستای (قرەلی) از توابع بوکان متولد شد. کودکی خود را در همین روستا گذراند. آنزمان که به سن نوجوانی نزدیک می شد، برای کار کردن عازم شهر مهاباد شد و مشغول شغل سیم کشی گردید. بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ و تأسیس “جمعیت راه آزادی زحمتکشان” در شهر مهاباد همچون عضو فعال کومله مشغول فعالیت گشت. ظلم و ستمی کە بر ملتش جاری بود همچون غمی بزرگ بر شانەهایش سنگینی می کرد، لذا بیشتر وقت خود را صرف کمک کردن به مردم خود و خصوصأ بە قشر ندار و فقیر جامعە می‌نمود.

همراه با زندەیاد سید محمد سلیمی هم همکار شغلی و هم همسازمانی بودند. این نزدیکی باعث گشتە بود تا زندەیاد عثمان فتاحی وظایف سازمانی خود را بە نحو احسأ انجام دهد بە صورتی کە با فعالیتهای چشم گیر خود، در میان رفقا و همرزمانش به چهرەایی محبوب و قابل باور شناختە شدە بود.

بعد از بازگشت ارتش و پاسدارها بە داخل شهر مهاباد با عزمی راسخ بە فعالیتهایش ادامە داد و خیلی زود از سوی پاسدارها شناسایی شد و در پاییز سال ۱۳۶۱ دستگیر میگردد و شدیدترین شکنجه را بر روی او اعمال کردند ولی ایمان و ارادەاش آنچنان محکم و پولادین بود کە زبان بە اعتراف نگشود و همین امر باعث گشت تا بعد از چهار ماه از زندان آزاد گردد.

شکنجه فراوان وی را قویتر کرد و بەعد از آزادی نیز لحظەایی از فعالیت و مبارزات خود عقب ننشست. سرانجام در اوایل بهار سال ۱۳۶۲ دوباره از سوی ماموران اطلاعات دستگیر گردید و خیلی ناجوانمردانه تحت شکنجه قرار گرفت و انواع شکنجەها را بر روی او انجام دادند اما اینبار هم ارادە فولادین زندەیاد عثمان خیلی از این قویتر بود که او را به زانو در آورد. مادر زندەیاد عثمان که به ملاقات او در زندان ارومیه رفته بود به او می گوید که چرا خودت را بە چنین روزی انداختی؟ چرا بە این اتهامات واهی و ناکردە اعتراف کردەای؟ در جواب مادرش، زندەیاد عثمان می گوید: مادر جان، من آن کسی نیستم که زیر ناجوانمردانەترین شکنجەها ایمان خود را از دست بدهم و دهان بگشایم و اعتراف بە کارهای کردە و ناکردە بکنم.  تەنیا چیزی کە در این دنیا دارم، یک جان ناقابل و چەند قطرەایی خون میباشد کە آمادەام آن را نثار ملت و آرمانهای انسانی آنها نمایم.  بعد از گفتن این جملات، یقه پیراهنش را پایین کشید و سینەاش را بە مادرش نشان داد و بە او گفت: مادر جان، ببین با اتو چە بر سر من آوردەاند، کل سینەش را با اتو داغ کردە بودند.

متأسفانە بعد از شکنجەهای زیاد سرانجام همراە ٤٦ قهرمان زندانی در زندان ارومیە همراە عدەایی همچون عمر امین پور،نجات ماملی و … در شهریور ماە سال ۱۳٦۲ در زندان تبریز اعدام گردید. لازم بە ذکر میباشد کە زندەیاد عثمان فتاحی بعد از زندەیاد عبداللە فتاحی، دومین جانجاختە این خانوادە میباشد کە مرگشان تەنها هشت ماه با هم فاصلە داشتە.