زندگینامهی زندهیاد “رضا کریمی” مدتی پیش از سوی بنیاد “نهمران” منتشر شد. وصیتنامهی این قهرمان که به همراه زندگینامهی او منتشر شد شهادت میدهد که دشمن برای او تا چه اندازه حقیر و درمانده بود. مقاومت جانانهی زندهیاد رضا کریمی در زندانهای جمهوری اسلامی ورد زبان تمام همبندیهایش بود. بله، زندهیاد رضا کریمی در میان ملتش همیشه سربلند خواهد بود. مقاومت و ایمان زندهیاد رضا کریمی از تربیتی سرچشمه میگیرد که مرگ با عزت را از زندگی با ذلت جاودانهتر میداند، به همین دلیل پیکان حملات رژیم همواره به سمت خانوادههایی است که امثال زندهیاد رضا کریمی در آنها پرورش یافتهاند. “علی”، پدر زندهیاد رضا کریمی، “حسنی بازرگان”، مادر او و خواهران و برادرانش در تمام این سالها به صورت مداوم از سوی نهادهای امنیتی رژیم تحت نظر و مراقبت ویژه قرار داشتند.
“فایق کریمی”، برادر زندهیاد رضا کریمی متولد روز دهم دیماه 1345 و یکی دیگر از قهرمانان این خانواده بود. ایمان و مقاومت او هیچ از زندهیاد رضا کریمی کم نداشت و در میان مردم به عنوان فردی موثر و توانمد شناخته شده بود. شخصیت او به اندازهای قوی بود که همواره توسط دشمن زیر نظر قرار داشت، مبادا لحظهای از او غافل شوند و کار خودش را بکند.
متاسفانه در سال 1361 بهدنبال اعترافات یک شهروند جوان علیه زندهیاد فایق کریمی، نیروهای سپاه پاسداران شبانه به منزل خانوادگیاش یورش بردند و در سن شانزده سالگی بازداشتش کردند. این جوان قهرمان با وجود شکنجههای بیپایان با رشادت در برابر جلادان سپاه پاسداران مقاومت میکرد.
با تاسف فراوان، زندهیاد فایق کریمی نیز در شهریورماه سال 1362 به همراه 42 فرد دیگر تیرباران و در آرامستان “وادی رحمت” شهر تبریز به خاک سپرده شد. بدین ترتیب او به همراه زندهیاد رضا کریمی گلهایی شدند در گلزار قهرمانان جاودانهی کردستان. خانوادهی زندهیاد فایق کریمی هرگز موفق به دیدن پیکر فرزند خود نشدند، به همین دلیل همیشه به دیدهی شک به مزارهای این آرامستان نگاه میکنند.
بدین ترتیب در مدت یک سال و نیم دو فرزند ارشد خانواده کریمی تیرباران شدند، پدر خانواده در برابر این اندوه جانفرسا تاب نیاورد و در سن 57 سالگی در سال 1363 به دیدار فرزندانش شتافت در بهشت قهرمانان.
در بخشی از وصیتنامهی زندهیاد فایق کریمی که ایمان و مقاومت در جایجای آن به چشم میخورد میخواینم:
“با سلام، امیدوارم حال همهی شما خوب باشد. پدر و مادر عزیزم، خواهر و برادران دلسوزم امیدوارم حالتان خوب باشد. حال من خوب است، اصلا و ابدا غضه من را نخورید، لازم نیست به من فکر کنید. برادرزادهها و خواهرزادههایم را میبوسم، پدر و مادر عزیزم، بدانید که همیشه به شما فکر میکنم و به یادتان هستم.
اینجا به شلوار، پیراهن و یک شورت احتیاج دارم.
خداحافظ نە برای همیشە.”