رژیم و حاکمیت واپس گرا و تاریک اندیش ایران برای گمراە نمودن خواستەهای برحق ملت کورد و تضعیف قدرت باور و توان ملت کورد با وحشیانەترین شیوە و بی مثال، پاسداران و نیروی نظامیش را به جان این ملت انداخت و با لشکرکشی به کردستان درصدد قلع و قمع این ملت شجاع و آگاه برآمد، کوردها برای پیشگری این عمل ناجوانمردانەی حکومت دو راه در پیش روی داشت:
یا از اهداف و آرمانهای خود عقب نشینی میکرد و یا با دفاع از کیان و آرمانهای برحقش مانع احقاق اهداف پلید و واپس گرانه رژیم میشد و جان خود را در راه آرمانهای خود که همانا آزادی،یکسانی و برابری بود می بخشید، برای تحقق این امر خطیر، راه دوم که تحقق آزادی و از زیر ظلم و ستم رستن را با شجاعت و رشادت انتخاب کرد، در این راه مقدس دژی محکم در برابر جهادی که از سوی حاکمان برای یورش بیرحمانه ملت کورد حکم داده بودند ساخت و خونهای مدافعان دفاع از آزادی، کردستان را آبیاری کرد، اما در مقابل رژیم یورش و حمله و کشت و کشتار و قتل عام را به اوج رساند و انتخاب رژیم برای مقابله با این دفاع برحق، نابودی و قتل عام مردم کردستان بود.
به حکم و فرمان جلادان و زیر دستانش، کسانی همچون حمیدرضا جلایی پور که فرماندار وقت مهاباد بود و وی را بر مردم آن سامان تحمیل کرده بوند، مهابادی که کانون و مرکز شورش و ناسیونالیسم کردستانی بود، حکومت آنجا را برای دهشتناکترین فاجعه انتخاب بود در روز ۱۲ خـرداد سال ۱۳۶۲ شمسی طی قتل عامی ناجوانمردانە و بە دور از انسانیت ٥۹ نفر را اعدام کردند و بە دار آویختند.
ابراهیم امینی یکی از جوانانی بود کە عمر و جوانیش را بە همراە سایر قربانیان این جنایت فدای آرمانهایش کرد و همچون گل پرپر گشت. سال ۱۳۳٨ شمسی در روستای “برهان” از توابع شهر مهاباد بدنیا آمد، مادر ابراهیم ” رقیه بابادینی” و پدرش “علی امینی” صاحب پسری شدند که دست تقدیر و بانیان وحشت و تاریک اندیشی بعدها از آنها گرفتندش، به دلیل سیاستهای مرکز گرایانه استبداد پادشاهی پهلوی و محرومیت شهرها و روستاهای کردستان ابراهیم همچون بسیاری از فرزندان فرصت درس خواندن و رفتن به مدرسه را پیدا نکرد و در حد خواندن و نوشتن یاد گرفت.
ابراهیم به همراه خانواده برای امرار معاش و گذران زندگی مجبور شد که کار کند، احساس به آزار و اذیت و به حاشیه راندن مردم محروم به یکی از غم و ناراحتیهای آن روزهای ابراهیم بدل گشته بود، انقلاب مردم و خیزش همگانی بر ضد نظام پادشاهی،فضایی آزاد سیاسی کە برای ملت کرد در کردستان پدید آورده بود فرصت و مجالی برای ابراهیم ایجاد کرد که خود را در صفوف پیشمرگان حزب دمکرات کردستان پیدا کند و خط مشی حزب دمکرات را با آرمانها و اهداف مبارزاتی خود همسو و مشترک احساس میکرد و چندی نگذشت کە جایگاە خود را در حزب دمکرات محکم کرد و همچون کسی موفق و کارا اسمش بر سر زبانها افتاد، روی خوش و چهرە گشادەاش و مردمی بودن از بارزترین صفات ابراهیم بود کە او را در نزد همگان محبوب و دوستداشتنی کردە بود، ابراهیم در میان سایر پیشمرگان و اعضای حزب دمکرات بە نام مستعار “خبات” شهرت پیدا کردە بود.
ابراهیم خبات در بهمن ماە سال ۱۳٦۱ شمسی همراە همسنگرش “ابراهیم منگور” در منطقە “مجبور آباد” مهاباد و از سوی شخصی مزدور و خود فروش بە نام “مریم” در خانەای محاصرە میشوند و متاسفانە در بدو هجوم و تیراندازی دوستش ابراهیم منگور جان میسپارد و خودش نیز با نهایت رشادت از خود دفاع میکند و متاسفانە بە دلیل وخامت جراحت بیهوش میشود و اسیر میشود و بە زندان سپاە پاسداران انتقالش میدهند و در طول چند ماە با شیوەهای ناجوانمردانە و بدور از انسانیت وی را شکنجە میدهند.
از جملە اشخاصی کە وظیفە اصلی و مسئول زندانی کردن و شکنجە دادن ابراهیم را عهدە دار بودند جلایی پور در سمت فرماندار مهاباد و مهدی عباسی مزدور و وطن فروش بودند،در ابتدای بهار سال ۱۳٦۲ ابراهیم را بە زندان ارومیە کە بە زندان دریا معروف بود منتقل کردند، در اولین ملاقات پدر و مادر ابراهیم بە دیدار او میروند و از پشت شیشەهای ضخیمی کە ابراهیم را دیدە بودند و با تلفن با او صحبت کردە بودند آثار شکنجە و کبودی را بر چهرە و اندام ابراهیم خبات دیدە بودند.
جمهوری اسلامی در روز ۱۲ خرداد ماه سال ۱۳٦۲ در ژنو سایدی بی سابقە و وحشتناک ٥۹ جوان مهابادی بیگناە را تیرباران کرد کە یکی از این قهرمانان زندە یاد ابراهیم امینی بود، شنیدەهای خانوادەهای این قربانیان این راستی را برملا میکند کە همگی این ٥۹ نفر با هم تیرباران شدەاند و با خواندن سرود “ای رقیب” کە سرودی ملی ناسیونالیسم کردستان میباشد بە پیشواز مرگ با سرفرازی و نترسی بی مثالشان رفتە بودند، زمانی کە خانوادگان خبر اعدام فرزاندشان را شنیدند با عجلە بدنبال سرنوشت مبهم فرزاندنشان رفتند ،بر سر در فرمانداری و نقاطی از شهر اسامی این ٥۹ نفر را نوشتە بودند، خودشان را بە ارومیە میرسانند تا حداقل جسد بی جان فرزندانشان را تحویل بگیرند کە در این مقطع نیز رژیم ضد بشری ایران رخسار کریە و چهرە ناجوانمردانەاش را بە رخ میکشد و جسد این ٥۹ نفر را بە خانوادەهایشان تحویل نمیدهند و تنها آدرس گورستان “وادی رحمت” واقع در تبریز را بە خانوادەها میدهند و با شیوەای دور از انسانیت، شک و تردید را نیز در میان خانوادەهای قربانیان می اندازد و هر بار حرف و سخنی مغایر را بە زبان میآورد، یکبار میگفتند کە اعدامشان کردەاند و اجسادشان در فلان گورستان بە خاک سپردەاند و یا میگفتند کە هنوز زندەاند و چشم بە راهشان باشید کە بە این زودیها بە نزد شما برمیگردند خیلی از مادران و پدران چشم براە دلخوش بە این سخن کذب مزدوران رژیم بودند تا روزی دوبارە فرزندانشان را بە آغوش بکشند، هدف این رژیم این بود کە خانوادەهای قربانیان را روحا آزار بدهد و از اقدامی قانونی در داخل کشور و خارج از کشور بستگان قربانیان بخواهند انجام دهند پیشگیری کردە باشد.
یاد و نام ابراهیم خبات و همە کسانی کە جانشان را فدای آرمانهای آزادیخواهانەاشان کردند جاودان باد .
ترجمە از زبان کوردی: بنیاد نەمران
نویسندگان این زندگینامە آقایان: