کاک مصطفی صابونچی پدر زندهیادان ابراهیم و عزیز صابونچی فردی محترم، کاسبکار و زحمتکش بود و در میان مردم شهر مهاباد محبوب و دوست داشتنی، همواره از او به عنوان شخصی معتمد و میهن دوست یاد میشد. ثمره زندگی کاک مصطفی و خدیجه خانم دو پسر (ابراهیم و عزیز) و هفت دختر بود. زندهیادان ابراهیم و عزیز، همانند سایر فرزندان دوران کودکی را در آغوش پر مهر پدر و مادر و کانون گرم خانواده سپری نمودند.
زندهیاد عزیز در مورخ ۱۰/۱۱/۱۳۳۹ در شهر مهاباد متولد شد. پس از طی مقاطع ابتدایی و راهنمایی در زادگاهش، به تبریز رفته و در آنجا دوره متوسطه را به پایان رسانیده و دیپلم میگیرد. این دوران مصادف میشود با انقلاب مردم ایران بر علیه رژیم پهلوی، به همین دلیل نمیتواند وارد دانشگاه شده و ادامه تحصیل دهد. در این زمان پرتلاطم به زادگاهش مهاباد بازمیگردد تا در کنار خانواده این دوران را سپری کند.
زندهیاد ابراهیم نیز در تاریخ ۱/۸/۱۳۴۳ در مهاباد متولد و تا پایان دوره راهنمایی درس خوانده پس از آن به همراه پدر مشغول به کار در مغازه میگردد. عزیز نیز پس از بازگشت به مهاباد به آنها ملحق و او نیز در کنار پدر و برادرش مشغول به کار میشود. این دو جوان ناکام، دارای روحیاتی لطیف و آرام بودند. کمک و یاری به خانواده و اطرافیان و اهل محل، جزئی از کارهای روزانه آنها بود و این رفتارها و طبع بلند آن دو جوان بود که در یاد و خاطره آشنایان و اطرافیانشان ماندگار شد. در آن سالها که بازار فعالیت سیاسی و شور انقلابی و مبارزه برضد رژیم آخوندی در کوردستان و مهاباد و کل ایران داغ بود، این دو برادر کماکان در کنار پدر مشغول کار بوده و به عضویت هیچ گروه، سازمان یا جریانی سیاسی آن دوران درنیامدند.
متأسفانه با اعتراف سه تن که از دوستان آنها[1] در زیر شکنجههای وحشیانه مزدوران و مأموران جنایتکار حکومت آخوندی مجبور به اعتراف کذب شده و نام این دو برادر را نیز بر زبان آورده بودند. پس از اعتراف آن سه نفر در مورخ ۱۱/۸/۱۳۶۰ مأموران و مزدوران رژیم به منزل آنها یورش برده و آن دو برادر بیگناه را دستگیر و به مقر سپاه (خانه جوانان سابق) منتقل میکنند. در طی مدتی که آن دو برادر در سیاهچالههای رژیم و در زیر شکنجه بودند، تنها یک بار اجازه ملاقات با خانواده به آنها داده میشود، آنهم برای آخرین دیدار. در این دیدار کوتاه خانواده آن دو زندهیاد، آثار شکنجههایی را که بر تن و جسم و روان آنان نقش بسته بود را مشاهده کردند و… .
یک روز که کاک مصطفی (پدر آن زندهیادان) با مقداری لباس و غذا برای پسرانش به درب زندان مهاباد میرود، به او میگویند که پسرت ابراهیم را بهمراه ۱۲ زندانی دیگر به ارومیه منتقل کردهاند. کاک مصطفی به دنبال نشانی از پسرش به ارومیه میرود. سرانجام نشان پسر تیرباران شدهاش را در سردخانه یکی از بیمارستانهای ارومیه میجوید. پس از مراجعه به سردخانه آن بیمارستان به او میگویند که اجساد همه اعدامیان را با یک ماشین خاور به گورستان مهاباد فرستادند. آری، این چنین بود که اجساد غرق در خون آن بیگناهان را در گوشهای از گورستان شهر، جایی که الان جایگاه و مقبرةالشعراء و نامداران مهاباد گشته، بر زمین ریخته و همانطور رها کرده بودند.
خانوادههای داغدار و مبهوت، سراسیمه خود را به گورستان شهر رسانده و هر خانوادهای پیکر غرق در خون عزیزش را پیدا و بر دوش کشیده و در همان گورستان آنها را تسلیم به خاک پاک کوردستان مینمایند. زمانی که ابراهیم را بهمراه ۱۲ نفر بیگناه دیگر تیرباران میکنند مادرش دایه خدیجه باردار بود و با شنیدن خبر اعدام شدن فرزندش حالش آنچنان بد میشود که پزشکان پس از تلاش فراوان موفق به نجات جان مادر و نوزاد داخل شکمش میشوند و تا مدتها تحت نظر مداوم پزشکان بودند.
بدین گونه بود که ابراهیم صابونچی ۱۷ساله بهمراه ۱۲ انسان بیگناه دیگر را در تاریخ ۲۵/۹/۱۳۶۰ به جوخههای مرگ رژیم جنایتکار آخوندی سپرده شده و تیرباران میکنند. اسامی آن زندهیادان در روزنامه اطلاعات روز سهشنبه مورخ ۱/۱۰/۱۳۶۰ اینگونه منتشر میشود.
اسامی ١٣ تن از جوانان مهاباد کە در تاریخ ۲۵/۹/۱۳۶۰ اعدام شدند
شمارە | نام | نام خانوادگی | نام پدر |
١ | رضا | نواخواه | ڕشید |
٢ | عبدالرحمان | پناهندە | عزیز |
٣ | ابراهیم | صابونچی | مصطفی |
٤ | علی | قادرزادە | عبدالە |
٥ | خسرو | صالحزادە | حسن |
٦ | یونس | مهاجری | فتاح |
٧ | حسین | محمودی اقدم | ابراهیم |
٨ | کریم | اسلامی | محمدامین |
٩ | خلیل | بلوری | مصطفی |
١٠ | محمد | کریمی | عزیز |
١١ | ابوبکر | رحیمی | محمد |
١٢ | مصطفی | اسماعیلزادە | وهاب |
١٣ | محمد قسیم | سوجەای | علی |
بنا بر تاریخی کە زندەیاد ابراهیم صابونچی در وصیتنامە خود ذکر کردە، گمان میرود کە آن وصیتنامە در همان روز چند ساعەت قبل از اجرای اعدام وی نوشتە شدە. آڤ-ن زندە یاد در وصیتنامەشان چنین مینویسند:
عکس وصیتنامەی زندەیاد ابراهیم صابونچی
هنوز داغ ازدست رفتن “ابراهیم” بر جان و روح خانوادە و دوستان تازە بود و هیچکدام از فامیل با فاجعەی ازدست دادن ابراهیم کنار نیامدە بودند و مستمر بە صورت غیر رسمی دوستان و آشنایان برای ادای سوگواری بە منزل آنها میآمدن کە بە صورت غیر منتظرەای در شب ٧/١٠/١٣٦٠ یعنی درست ١٢ روز بعداز تیرباران شدن زندەیاد ابراهیم، از طریق اخبار ساعت ٧ شب صدا و سیما خبر تیرباران شدن گروه ١٥ نفرە دیگر از جوانان مهابادی خواندە شد کە نام دیگر پسر این خانوادە در میانشان بود و بدین ترتیب دیگر فرزند و آخرین فرزند ذکور این خانوادە زندەیاد “عزیز صابونچی” هم تیرباران شد. اسامی این تیرباران شدگان چنین است:
اسامی ١٥ تن از جوانان مهاباد کە در تاریخ ٧/١٠/۱۳۶۰ اعدام شدند
شمارە | نام | نام خانوادگی | نام پدر |
١ | شریف | یوسفی | احمد |
٢ | رحمان | علیدوست | علی |
٣ | جعفر | لالەعباسی | قادر |
٤ | علی | بلوری | مصطفی |
٥ | رحمان | سوارە | خدر |
٦ | محمد | حسینپور | عزیز |
٧ | خسرو | خاوریان | ابراهیمابراهیم |
٨ | عزیز | حاج عبدالە | عبدالە |
٩ | عزیز | صابونچی | مصطفی |
١٠ | حسن | بامداد | مطلب |
١١ | تورج | کاوە | احمد |
١٢ | کمال | موغمی | محمد |
١٣ | رسول | حسنزادە | محمد |
١٤ | مصطفی | اسماعیلزادە | وهاب |
١٥ | رزگار | خاتمی | یوسف |
خانوادەهای این قربانیان همگی دم در زندان ارومیە رفتە و تا بلکە بتوانند اجساد فرزندانشان را تحویل بگیرند ولی در کمال ناباوری مسئولین زندان و دادگاه انقلاب اسلامی بە آنها اعلام میدارند کە آنها خود اجساد را طبق شریعت اسلام دفن کردەاند. خانوادەها میدانند کە گفتەهای مسئولین هیچ ارزش و اعتباری ندارد و برای احقاق حقوق انسانی خود بە مرکز رفتە و از طرق مختلف تلاش میکنند تا بلکە بتوانند اجساد عزیزانشان را پس بگیرند کە در نتیجە بعد از هفت ماه و چهار روز تلاش خستگی ناپذیر آنان، هیئتی از تهران بە ارومیە رسیدە و مسئولین زندان و دادگاه انقلاب را مجبور کردە تا اجساد را بە خانوادەها تحویل دهند. عاقبت در جایی نزدیک بە سواحل دەریاچەی ارومیە زمین را میشکافند و اجساد آن عزیزان با لباسهای پوشیدە کە در کیسەهای پلاستیکی قرار دادە شدە بودند را بیرون آوردە و بە گورستان (باغ رضوان) ارومیە فرستادە و بدون اینکە اجساد را بە خانوادەها تحویل دهند، مجددأ دفن مینمایند.
یاد و خاطرە این بیگناهان جاوید
نویسندە قسمتهایی از زندگینامەها، جناب آقای کریم کاکە سوری از اقوام نزدیک این دو جاودانە میباشند. با سپاس فراوان از همکاریشان.
[1] اسامی آن سە تن نزد بنیاد نەمران تا روز محاکمە محفوظ میباشد.