زنده یاد رضا کریمی ، یکی از جوانان پرشور و آزادیخواه و مبارز شهر مهاباد بود که در سال ۱۳۶۰ خورشیدی بدون دادگاهی و بدون وجود هیچگونه مدرکی برعلیه او ، توسط رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی اعدام میشود.
زنده یاد رضا کریمی فرزند علی کریمی و دایه حوسنی بارزگان ( بدیعی ) بود . وی در سال ۱۳۴۱ خورشیدی در شهر مهاباد و در میان خانواده ای خوش نام و میهن پرست متولد شده و در همان شهر نیز تحصیل را آغاز مینماید . شانزدهمین سال زندگی او مصادف میشود با انقلاب مردم ایران بر علیه رژیم شاهنشاهی . رضا نیز همانند دیگر جوانان و نوجوانان شهر با شور و شوق به این جریانات پیوسته و در اعتراضات سال ۱۳۵۷ شرکت میکند . پس از پیروزی انقلاب مردمی و زمانی که شهرهای کوردستان بدست مردم و نیروهای مردمی پیشمرگه اداره میشد ، زنده یاد رضا به صف مبارزان و پیشمرگان حزب دمکرات کوردستان پیوسته و با اعتقاد راسخی که به حزب و اهدافشان داشت با بهرهگیری از آموزههای حزب دمکرات به مبارزه سیاسی اش ادامه میدهد .
پس از هجوم نیروهای اشغالگر رژیم آخوندی به شهرهای کوردستان و خروج نیروهای پیشمرگه از داخل شهرها ، رضا تصمیم میگیرد در شهر مانده و به مبارزه اش ادامه دهد . وقتی زنده یاد رضا کریمی میشنود عدهای از افراد خودفروخته با رژیم اشغالگر همکاری میکنند بسیار ناراحت و عصبانی شده و خطاب به آنها میگه : این خائنین بیوجدان که اینک برای پولی که بخاطر خیانت از رژیم گرفتند سرمست شدهاند ، بدانند در پایان چیزی بجز روسیاهی و رسوایی نصیبشان نخواهد شد .
رضا کریمی با شجاعتی مثال زدنی مقابل این خائنین ایستاده و در هر زمان ممکن شخصاً آنها را مجازات میکرد . همین شجاعت و میهن پرستی رضا بود که خائنین رو به وحشت انداخته و با دسیسه و حیله او را دستگیر و تحویل جلادان رژیم جمهوری اسلامی میدهند.
از زمان دستگیری تا وقتی که او را اعدام میکنند ، جلادان و اشغالگران رژیم جهل و جنایت آخوندی او را تحت شدیدترین و وحشیانه ترین شکنجه ها قرار میدهند . اعتقاد راسخ و استقامت پولادین رضا در زیر این شکنجههای وحشیانه ، موجب خشم و استیصال شکنجهگر ها میشود .
چهل روز پس از دستگیریش او را در حالیکه شدیدترین شکنجه ها را در این مدت تحمل کرده بود ، به زندان ارومیه منتقل میکنند و در روز ۱۲/۸/۱۳۶۰ همراه با زنده یاد (خالد شاطری) اعدام میکنند . رژیم آدمکش جمهوری اسلامی از ترس اعتراض مردم مهاباد نسبت به این جنایت از تحویل پیکر این دو جانباخته بیگناه به خانواده هایشان خودداری و بدون اجازه خانوادهها و بدون اجازه انجام هیچگونه مراسمی ، شبانه در خفا و مخفیانه آن زنده یادان را در گورستان باغ رضوان ارومیه به خاک میسپارند ( پنهان میکنند).
خانواده زنده یاد رضا کریمی که فرزند دیگرشان (فایق کریمی) نیز قربانی جنایت رژیم آخوندی شد و او را هم به سان برادرش ، بیگناه اعدام کردند ، پیمان بستهاند که پس از پیروزی ملت کورد و نابودی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ، پیکر این دو برادر قهرمان را بر دوش همرزمانشان و طی مراسمی شایسته که درخور شأن این دو مبارز قهرمان باشد در زادگاهشان به خاک بسپارند .
رضا کریمی در سن نوزده سالگی جان شیرینش را فدای آزادی و آسایش مردم کورد و فدای خاک کوردستان نمود . روحش شاد و یادش گرامی باد.
زنده یاد رضا کریمی در آخرین ساعات قبل از اعدام ، بر روی تکه ای ملحفه نوشته ای را خطاب به خانوادهاش مینویسد و آن را در داخل شلوار کردیش پنهان میکند به امید اینکه پس از اعدامش لباس هایش را به خانوادهاش تحویل دهند و آنها آن دستنوشته را پیدا کرده و بخوانند که خوشبختانه آنرا پیدا میکنند . متن کامل این دستنوشته را میتوانید در عکسهای زیر مشاهده کرده و بخوانید .
بحضور خانوادە عزیزم
سلام: سلامی کە از تە دل، از کنج زندان و از پشت میلەهای قفس بسوی شما عزیزان میاید امیدوارم پذیرا باشید. عزیزان من اکنون آخرین روزها یا شاید آخرین ساعتها را می گذرانم. دلم میآید کە دوری من را تحمل کنید و بجای اشک ریختن دلم می خواهد با لبانی خندان بگویید کە پسرم زندە است و نامش را زحمتکشان و خلقش بە نیکی یاد می کند. عزیزانم من خودم را خیلی خوشبخت احساس می کنم، زیرا کە می توان، جزو صف شهیدان بحساب آیم، من می خواهم خودم را جزایی از خلق بدانم برای همین است کە راە شهیدان پر ارج خلقم را ادامە دادم، شهیدانی چون قاضی محمد – سرگرد عباسی – ملا ئاوارە. من افسوس از دنیا رفتن را نمی خورم، افسوس اینکە بیشتر از این نمی توانم بە خلقم خدمت کنم می خورم. ای کاش عمری بی پایان داشتم و آنرا در راە خدمت بە خلق صرف میکردم.
درود بر حزب دمکرات
مرگ و نیستی برای ارتجاع و خائنین بە خلق کرد
عزیزانم باید من و هزارانی چون من جانشان را فدا کنند تا خلقشان بە آسایش برسد. امیدوارم با رفتن من یاس و ناامیدی را بە دلتان راە ندهید و همانطور مصمم و با ایمان باشید. دلم می خواهد در نمایشگاە شهیدان عکسم باشد و بە من و پدر و مادرانی چون خودتان افتخار کنید. در آخر میخواهم کە سلام مرا بە تمام همسایەها برسانید. سلام مرا بە طایفە کریمی برسانید. چشم تمام خواهر و برادرهایم و بچەهایشان و شما پدر و مادر عزیزم را می بوسم و از خداوند برایتان صبر و شکیبایی می طلبم. در آخر میخواهم کە بە هیچ کس اعتماد نکنید.من اسیر بدبختی عزیزترین رفیقم هستم. نە زندگی آنقدر شیرین است و نە مرگ آنقدر
ترسناک کە انسان شرف خود را بدان ببازد.
مردن لە ڕێگای نیشتمان بێ
سەد ژیانی بە قوربان بێ
ئەوەش نەبایە هەر دەمردم
کەسیش یادی نەدەکردم.
آن مرگی کە در راه وطن آید)
هزاران زندگی را شاید
غیر این هم مرگ در راه بود
(بس دریغا کس مرا یادش نبود
پسرتان رضا کریمی
برای همیشە خدا حافظ
آلبوم عکسهای زندەیاد رضا کریمی