.نرمین تلاش میکند کە از روی صندلی برخیزد کە قادر بە این کار نمی شود و مامور زندان با اشارە او را متوجە می نماید کە نرمین بسیار زخمی است
در اوایل دهەی چهل شمسی و در مورخەی ١٢ اسفند ١٣٤٢ در شهر مهاباد و از آغوش مادری کە یادگار جمهوری کردستان و کوملەی ژ.کاف بود و بعداز چهار برادر و خواهر، طفلی زیبا روی و مهربان چشم بر جهان گشود و باعث شعف خانوادەایی پر جمعیت شد و وی را «نرمین» نام نهادند.
«نرمین» فرزند ششم و دومین دختر رعنا خانم ذبیحی و میرزا ابراهیم کریمی بود.
نرمین کوچکترین و آرامترین عضو خانوادە بود. وی با ناز و مهربانی برادارن و خواهرش بزرگ شد و در آغوش گرم مادر و پدر فداکار و مهربانش پا بە مدرسە گذاشت. با این اوصاف «نرمین» کە زیبا روی و مهربان و باوقار بود خیلی زود در دل دوستان و همسایەها و معلمهایش جا باز کرد و در دلشان جای گرفت.
«نرمین» دانشآموزی باوقار و آرام و از نظر درسی متوسط بود. زمانی کە وی بە دوران نوجوانی میرسد، و با توجە بە اینکە سە تن از برادرانش و خواهرش کە در دیگر نقاط کشور مشغول تحصیل بودند، همراە برادرش «عباس» کە یک سال از او بزرگتر بود، چنان دو دوست و رفیق صمیمی در کنار پدر و مادرشان زندگی میکنند.
در تابستان کە مدارس تعطیل میشد، همە برادان و خواهرش بە خانە باز میگشتند و همە اعضای خانوادە در کنار هم تابستان را سپری می کردند و مادرش مسئولیت پخت و پز و کارهای روزانەی خانودە و منزل را بر دوش میکشید. همچنین بە دلیل اجتماعی و معاشرتی بودن برادرانش، درب خانەشان همیشە باز و همیشە مهمان داشتند. در این موقعیت «نرمین» احساس مسئولیت می کرد و بسیار کمک حال مادرش بود.
«نرمین» در سالهای پایانی سلطنت محمد رضا پهلوی و مصادف شدن با انقلاب ملل ایران، در مدرسەهای مهاباد وارد جنبشهای دانشآموزیی و انجمنها و شوراها میشود.
با انقلاب ایران، «نرمین» بە همراە طیف وسیعی از جوانان آن زمان شروع بە مطالعە و خواندن کتابهای سیاسی چپ و مارکسیستی میکند.
بە این ترتیب «نرمین» بە تبعیت از سە تن از برادرانش، بە عنوان داوطلب ملحق سازمان کوملە میشود و در کوتاە مدتی بە یکی از کادرهای فعال و پر انرژی کوملە تبدیل میشود. اما بعد از حملەی نظامی رژیم بە کردستان و ملحق شدن یکی دیگر از برادرانش بە صفوف پیشمرگان کوملە و همچنین فعالیتهای پنهانی «عباس» در مهاباد بە عنوان هستەی تشکیلات مخفی سازمان، «نرمین» عزمش را جزم میکند و بطور رسمی بە عضویت کوملە درمیآید.
در حملە نظامی دوم رژیم بە کردستان و بعد از مذاکرات هیأت نمایندگی ملت کورد با حکومت مرکزی، نرمین بە همراە تنی چند از دختران و رفقایش در مهاباد کە جزو چهرەهای فعال و شناختەشدە بودند و خطر دستگیر آنان بالا بود، همراە پیشمرگەهای کوملە بە حومە شهر و روستاهای اطراف مهاباد پناه بردند و مشغول انجام وظایف سازمانی و سازماندهی مردمی و روشنگری مردم منطقە شدند.
«نرمین» در آنجا نیز چنان گذشتە با رفتار مهربانانە و باوقارش در میان مردم منطقە و دیگر دختران پیشمرگە مورد توجە قرار گرفت و از هیچ کمکی نسبت بە آنان دریغ نمی نمود.
«نرمین» و تنی چند از دختران و رفقایش جهت انجام وظایف و تبلیعات سازمانی بطور پنهانی بە مهاباد بازگشتە و شروع بە فعالیتهای مخفی برای کوملە می نمایند.
در یکی از عملیاتهای چریکی و پیشمرگانەی کوملە در داخل شهر مهاباد و با دیدن زخمی ها و جانباختگان، «نرمین» بطور علنی منزل را جهت مداوا و یاری رساندن بە زخمیها ترک می نماید و بی محابا بە کمک آنان می شتابد. در این مورد مادرش بازگو می کند: «غروب کە درگیری (بین پاسداران رژیم با پیشمرگان کوملە) بە پایان می رسد و نرمین بە خانە باز میگردد، تمام لباسها و تنش آغشتە بە خون جانباختگان و زخمی شدگان بود.»
در ١٩ اردیبهشت ١٣٦٢ی شمسی و بعداز آن عملیات، با طلوع صبح ماشین تویوتایی کە پر از نیروهای پاسدار بود بە منزل پدری نرمین یورش بردە و بە طرز بسیار وحشیانە و ضرب و شتم نامبردە در جلوی چشمان پدر و مادرش، وی را دستگیر و سوار بر ماشین بە مکانی نامعلوم منتقل میکنند و در این موقعیت، پدرش میرزا ابراهیم نسبت بە دستگیری فرزندش اعتراض میکند و طلب آزاد کردن دخترش را میکند کە با واکنش تند پاسدارها روبرو میشود و با زور و ضرب و شتم میرزا ابراهیم کریمی را بە داخل منزل هل می دهند و نرمین را با خود می برند. این آخرین حضور «نرمین» آن دختر باوقار و مهربان در منزل پدریش میباشد.
در اوایل انقلاب در کردستان، امواج اندیشەها و گفتار اسلامی خمینی، بطور عمومی باعث شکل گیری و بە قدرت رسیدن گفتمان اسلام تشیع در شهرهای شیعە نشین ایران و علیالخصوص اقشار کم درآمد و فقیر جامعە تشیع با سردادن شعارهای پوپولیستی و عوامفریبانە در ایران شدە بود، مخصوصا در اوایل شعار «جنگ با اکراد کفار» و «بعثی» رونق زیادی داشت و بسیاری از کسانی کە بە اصطلاح بە جنگ کوردهای کافر آمدەبودند، افرادی بودند متشکل از بیسوادها، بیکارها و لاتهای دروازەها و سرای ترمینالها و سینماهای تهران و مشهد و اصفهان و تبریز و … و هیچ اطلاعی از جغرافیای کردستان و فرهنگ اجتماعی و سیاسی مردم کورد نداشتند و مغزشان را پر کردەبودند کە « کوردها سر میبرند».
هیچگونە اطلاع و آگاهی نسبت بە فعالین کورد و احزاب کردستان نداشتند. بە یاد می آورم لە در ابتدای شروع درگیریها در کردستان و علیە پیشمرگەها، آنان در داخل شهرها و روستاها مانند گوسفندهای گیج بە دور خود می چرخیدند. کە متاسفانە در جنوب کردستان و مخصوصا در سنندج و سقز «مکتب قرآن» و دیگر گروههای اسلامی کردستان پاسداران را یاری و همراهی مینمودند و در شمال کردستان و مکریان، این افراد خود باختەی حزب تودە و چریکهای فدایی اکثریت و تعدادی از گروه هفت نفرەای کە از حزب دمکرات کردستان انشعاب کردە بودند و بە دلیل نفرت تسویە حساب با احزاب کوملە و دمکرات و بە بهانەی «جنگ میهنی و علیە امپریالیسم» بە یاری پاسداران رژیم شتافتند و از هرگونە خیانت و جاسوسی و کشتار و قتل عام مردم کردستان هیچ ابایی نداشتند و در جنایتهای رژیم علیە کردستان نقش بسزایی ایفا نمودند و بسیاری نیز بە بهانەی جنگ میهنی و دفاع از مام میهن در جنگ ایران و عراق مشارکت نمودند.
با توجە بە گزارشات و اعترافات ساختگی علیە نرمین، وی بیشتر از هفت ماە زیر شدیدترین شکنجەها در زندانهای مهاباد و ارومیە بود، بطوریکە در اسارت و مورد غذب سپاە پاسداران بود تا زندانی. در ادامە شکنجەهای جسمی و با نیت خورد کردن روحیە استقامت و خراب نمودن شخصیت نامبردە و شکنجە نمودن روانی، «نرمین» را سوار بر ماشین نمودند و با گذر از خیابانهای شهر، وی را بە رادیو و تلویزیون محلی مهاباد بردند تا از وی جلوی دوربین اعتراف بگیرند. در ادامە چندین مرتبە میخواستند اقدام بە صدور حکم علیە نرمین نمایند، کە متاسفانە هر بار با اعترافات ساختگی دیگر دستگیر شدگان بر حکم نرمین اضافە میشد و حکمش سنگین و سنگینتر میشد.
در آن زمان رژیم بە علت فعالیتها و عملیاتهای پیشمرگان کوملە و دمکرات در کردستان، افسار گسیختە شدە بود و تاوان این عملیاتها را از مردم عادی شهرها و روستاها می گرفت و تنها در یک اقدام تلافی جویانە ٥٩ جوان مهاباد را بە خوخەهای مرگ سپرد و اعدامشان نمودند و در ادامە و اقدامات تلافی جویانە باز هم ٣٣ نفر از مردم بی گناه را اعدام نمود و همچنین در زندانها کسانی همچون «نرمین» و دیگر دستگیرشدگان را بصورت انفرادی و گروهی تیرباران می نمود یا اینکە زیر شکنجە جان می باختند.
هچگونە مدرک و مستندی قانونی از روند محاکمە و اتهامات و شیوەی اجرای حکم اعدام «نرمین» تا کنون از جانب حکومت اسلامی ایران بە خانوادەاش تحویل دادە نشدە است. آنچە گفتە شدە تنها از طریق همبندیهای نرمین در زندان بازگو شدە است. کە طبق قرائن بایستی نرمین در مورخەی ٢ آذر ١٣٦٢ی شمسی اعدام شدە باشد. همچنین گمان آن می رود کە با توجە بە لکەهای خون و کبودیهایی کە در اثر شکنجە بر تنش نمایان بودە، گویا در زیر شکنجە جان باختە است و یا اینکە در سپیدەدم همان روز کە از همبندیهایش جدایش کردەاند و بە مکان نامعلومی منتقل نمودند در همان زندان یعنی زندان مرکزی ارومیە اعدامش کردە باشند.
در پنجم مرداد ١٣٦٢ خواهر بزرگترش بە ملاقات وی در زندان ارومیە می رود. وی این ملاقات را چنین بازگو می کند: «زمانیکە وارد اتاق ملاقات میشود، میبیند کە نرمین بر روی صندلی نشستە است، نرمین تلاش میکند کە از روی صندلی برخیزد کە قادر بە این کار نمی شود و مامور زندان با اشارە او را متوجە می نماید کە نرمین بسیار زخمی است و از وی درخواست مینماید کە زیاد تکان نخورد و آرام باشد.» خواهر بزرگتر نرمین همچنین تعریف می کند:«زمانیکە وی را در آغوش گرفتم، از نالە و آهی کە بە آرامی از نرمین برخواست، متوجەی درد و زخمهای پشتش شدم و بە آرامی نالەایی کرد و تلاش نمود کە زخمهایش را از من پنهان نماید و گفت کە مسئلەی مهمی نیست!»
بعداز مدتی مادر و خواهرش برای ملاقات عازم زندان میشوند کە در جلوی درب زندان ماموری مسن بە آنان می گوید:«مادر، نرمین آزاد شد!». مادر و خواهر نرمین از این خبر متعجب میشوند و سئوال می کنند، کی؟ چە زمان؟ کچا رفت؟ مامور با اشارە بە آسمان پاسخ می دهد کە:«روحش آزاد شد!» و بە این ترتیب میفهمند کە نرمین را کشتەاند. بعداز این رویداد آدرس گورستان «کافران» را بە آنان میدهند و میگویند کە در آن گورستان میتوانند جسد «نرمین» را بیابند و در نهایت چند تکە از لباسهای نرمین را همراە یک جعبە شیرینی بە نشانەی خوشحالی از میان بردن «کافری» تحویل مادر و خواهر نرمین میدهند.
با غروب خورشید مادر و عمو و چند نفر دیگر از اعضای خانوادە و با ترس و احتیاط بە گورستان مراجعە می کنند و نگهبان گورستان را بە قناعت میرسانند را محل دفن «نرمین» را نشان دهد. عاقبت آن شخص راضی بە این کار میشود. مادر نرمین آن غروب را چنین بازگو میکند: «هوا گرگ و میش بود، نگهبان قبرستان زیاد دلهرە داشت و از گشت پاسداران رژیم در آن منطقە مترسید و اصرار داشت تا سریع باشند و گورستان را ترک کنند، اما او – مادر نرمین- خستگی ناپذیر قبر و محل دفن نرمین را با دستان خالی و با چنگ و با استفادە از خاک اندازی کوچک بە نبش قبر ادامە میدهد و بە جسد میرسند، کە ناگهان با هویدا شدن نور ماشین گشت پاسداران رژیم، نگهبان گورستان مادر و اعضای خانوادە را مجبور می کند کە گور را پر کردە و جسد را دوبارە با خاک پنهان نمایند و بعد از پر کردن گور، مجبور بە ترک گورستان میشوند.» مادر نرمین ادامە میدهد: «در آن تاریکی شب، با گریە و زاری، و با ترس و دلهرە آن پلاستیکی کە نرمین را با آن پیچیدە بودند را باز نمودم، احساس کردم کە دستهایم در داخل موهایش است! و موهای نرمین را با دستانم لمس نمودم.»
مادر نرمین بعداز آن اتفاق دچار افسردگی شدە بود و مدام گریە میکرد و همیشە بە گوشەایی خیرە میشد و دستانش را سفت چنگ می کرد.
مادر «نرمین» کە بدون کسب اجازە محل تبعیدشان را در دامغان برای یافتن دخترشان ترک کردە بود و پدر «نرمین» را در آنجا تنها گذاشتە بود. بە دامغان باز گشتە و بە همراە دیگر خانوادەهای تبعیدی – کە بە دلیل فعالیت فرزندانشان بە دامغان تبعید شدە بودند- مراسم ترحیمی را در خفا برگزار می نمایند و در سوگ فرزندشان شیون و زاری می نماید.
بعداز چهل سال تا کنون هیچ کدام از اعضای خانوادە نرمین و دیگر قربانیان از سرنوشت و نحوەی محاکمە و شیوەی اجرای حکم عزیزانشان بی آگاە و بی مطلعند.
جمهوری اسلامی ایران تا کنون هیچ توجهی نسبت بە دادخواهی و نالە و اعتراض خانوادەی قربانیان ننمودە و مستدام از بدو تاسیس حکومتش تا کنون در کشتار و قتل و عام ملت کورد هیچ ابایی نداشتە و در برابر ملت کورد تنها با زبان قهر و آتش، اقدام بە سرکوب و اعدام جوانان و مردم عادی در کردستان نمودە است.
یاد و نام «نرمین کریمی» و رفقایش و تمامی رهروان راە آزادی و برابری در مقابل رژیم جنایتکار آخوندی ایران، برای همیشە زندە و گرامی باد و در روز آزادی کردستان نبایستی این فرزندان راستین ملت بە فراموشی سپردە شوند و می باید مانند سمبل و نماد مقاومت و از خودگشتگی و ایثار و جانفدایی از آنان یاد شود و مدال فداکاری و وفای مام میهن -کوردستان- تقدیمشان گردد. ٠١\٠٤\٢٠٢١
نویسندە: علی کریمی، برادر زندەیاد نرمین کریمی
ترجمە از کوردی: بنیاد نەمران