به یاد گلی که نشکفته پرپر شد
یادنامه خواهر عزیزتر از جانم لطیفه عباسی .
لطیفه در فروردین سال ١٣٤٥ شمسی در خانواده ای پر جمعیت ، در شهر سقز دیده به جهان گشود. دوران کودکیش همچون سایر کودکان در سقزبا محدودیتهای زیادی سپری گشت. محرومیتها و محدویتهای زیادی که
در آن زمان بود و بیشتر خانوادهها توان تغییر آن را نداشتند. دوران ابتدائی را در زادگاهش سپری نمود و سوم متوسطه را نیز در همان شهر به پایان رساند. لطیفه شاگرد زرنگ و با استعدادی بود . با شوق و علاقه زیادی سرگرم تحصیل بود. جدای از درس خواندن همیشه کمک حال مادرش نیز بود .لطیفه در میان خانواده و همکلاسیها و فامیل بسیار
عزیز و دوست داشتنی بود. از خصوصیات بارز لطیفه ، صمیمیت ، صداقت و راستگویی بود . همین خصوصیتها باعث شده بود لطیفه فردی دوست داشتنی و قابل اعتماد برای همه اطرافیانش باشد . دوران دبیرستانش را میگذراند که مصادف شد با قیام مردم ایران درسالهای ١٣٥٦و۱۳۵۷ . زندگی وسرنوشت لطیفه نیز همچون سایرین تحت تأثیر آن اتفاقات و اعتراضات قرار گرفت . میل به شرکت در اعتراضات که در میان جوانان و نوجوانان بیش از سایر اقشار جامعه بود، لطیفه را هم به این سمت وسو سوق داد. لطیفه در آنزمان تازه ١٢بهار از عمرش را سپری کرده بود ولی تحت تأثیر فضای سیاسی آنزمان و بخصوص جوانان خانواده و فامیل که همگی در اعتراضات شرکت فعال داشتند لطیفه هم به مسائل سیاسی روز علاقمند شد. پس از قیام مردمی ، بسیاری از جوانان به صف گروه ها و احزاب کورد پیوستند . لطیفه تا حدی با افکار چپ و سوسیالیسم آشنا شده و به سیاستهای کوملە علاقمند شد . در پیوند با این جریان وارد مرحله دیگری از زندگیش شد. مستقیم وغیرمستقیم وارد فعالیتهای تشکیلاتی شده و با میل و شوق زیادی وظایفی که به او سپرده بودند را بخوبی انجام می داد.
در سال ١٣٦٢ لطیفه و جمع زیادی از هواداران کومەلە از طرف نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران در سقز دستگیر شدند. لطیفه سه ماه در زندان انفرادی و تحت شدیترین شکنجه های جسمی و روحی قرار گرفت. پس از گذشت ٣ ماه همراه با ١٧ دختر دیگر هوادار کومەلە به بند عمومی زندان منتقل میشوند. طبق اخباری که در آنزمان بدستمان رسید و همچنین به گفته تعدادی از هم بندی های لطیفه ، (که خوشبختانه جان سالم بدر برده و عدهای از آنها اکنون مقیم کشورهای ارویایی هستند)، لطیفه در زندان روحیه ای پرجسارت و از خودگذشته داشته . لطیفه در زندان بود که خبر فوت مادرش، مادری که مایە امید و قوت قلبش بود را میشنود.
جانیان رژیم اسلامی ایران حتی به او اجازه نمیدهند که آخرین وداع را با مادرش داشته باشد. سال ١٣٦٢ اوج جنگ ایران و عراق بود و بطور مداوم شهرهای ایران و عراق مورد حمله هوایی میگهای حکومت خونخوار صدام و فانتومهای حکومت خمینی جلاد قرار
میگرفتند و سبب کشتار و ویرانی زیادی شده بود. در یکی از این حملات در تاریخ ۲۵/۱۲/۱۳۶۲ زندان سقز مورد حمله عراق قرار میگیرد و بمباران میشود , یکی از بمبها به بند زنان اصابت می کند. متأسفانه لطیفه همراه دو عزیز دیگر به اسامی سارا و
ثویبه محمود زاده که هوادار سازمان چریکهای فدایی (اقلیت ) بودند ، جانشان را از دست می دهند و قربانی این جنگ خانمانسوز که توسط دو حکومت جنایتکار و سرکوبگر بر مردم تحمیل شده بود میشوند.دراین بین تعداد زیادی هم زخمی میشوند.
آری، در این رویداد دردناک و جانسوز، لطیفه ی کردار لطیف و گل نشکفته خانواده ، لطیفهای که عزیز خانواده ، دوستانش و همرزمانش در کومەلە بود ، برای همیشه از میان ما رفت . تا الان هم زخم از دست دادن لطیفه برای خانواده اش التیام نیافته است.
لطیفه عزیز، یادت برای همیشه ماندگار و گرامی خواهد ماند.
لطیفه جان، نام و یادت تا ابد در قلبم حک شده است.
برادرت خالد عباسی ١/١٠/٢٠٢٠