زندگینامه شهید ناصر هندوش مشهور به (قهرمان) از جانب چالاک هندوش برادر آن زنده یاد نگاشته شده است.
شهید ناصر در سال ۱۳۴۴ شمسی در خانوادهای متوسط ودر شهر مهاباد دیده به جهان گشود. وی پنج سال ابتدایی را با شور و شوق به پایان رسانید و با دلی پر از امید و آرزو در سال ۱۳۵۷ وارد مقطع راهنمایی شد. در یکی از روزهای بهار سال ۱۳۵۹ زمانی که ناصر بعد از پایان کلاس درس راهی منزل بود توسط پاسداران مزدور جمهوری اسلامی دستگیر میشود، درحالیکه هنوز کتابهای مدرسه اش در دستانش بود.
ناصر ۱۵ ساله را بدون اینکه بداند جرمش چیست ، به مدت ۹ماه و بدون دادگاهی کردن زندانی میکنند.
پس از آزار و شکنجه های وحشیانه توسط بازجو ها و مزدوران رژیم ، به ناصر گفته میشود که، تو به اتهام همکاری با حزب دموکرات محکوم به اعدام هستی. زنده یاد ناصراز یک طرف منتظر بود که هر لحظه حکم اعدامش را اجرا کنند، از طرفی هنوز امیدوار بود روزنه ای برای فرار بیابد
در پی تحمل شکنجه های روحی و جسمی بی امان که خارج از توان یک نوجوان ۱۵ ساله بود، وضع جسمی ناصر وخیم شده و به بیمارستان منتقل میشود. در آنجا با همکاری یک پرستار شریف کورد، ناصر موفق به فرار میشود. پس ازآنکه مدتی در مهاباد و در مکانی امن مخفی شده بود ، علیرغم جو شدید امنیتی توانست در بهار سال ۱۳۶۱ از شهر خارج و خودش را به یکی از پایگاه های حزب دموکرات کردستان مستقر در نزدیک شهر مهاباد برساند.
شهید ناصر پس از تحمل شکنجه و آزارهای بسیار توانست از دست جلادان رژیم بگریزد ، به همین دلیل لقب (قهرمان) از سوی حزب دموکرات به وی اعطا شد. ناصر از سوی کمیته حزب دموکرات شهرستان مهاباد در بخش جمعیت جوانان دموکرات سازماندهی میشود، زنده یاد ناصر فردی سرزنده و شوخ طبع بود و خیلی زود توانست خودش را در دل پیشمرگه ها و دوستانش جای دهد .
ناصر پس از حدود یکسال از زمان فرارش، از سوی جمعیت جوانان دموکرات برای جمع آوری کمک مالی به دو روستای اطراف مهاباد ( لاچین – سیدآوا) فرستاده میشود. زمانی که ناصر به این مناطق میرسد با یک گروه بزرگ از پیشمرگه های حزب دموکرات (هێزی پێشەوا) روبرو شده که قصد ورود به مهاباد و انجام عملیات بر ضد رژیم آخوندی را داشتند. با اصرار ناصر به وی اجازه همراهی میدهند و در تاریخ ۱۷/۲/۱۳۶۲ وارد شهر شده و پس از انجام عملیاتی قهرمانانه ، همگی در سلامت کامل و بدون هیچگونه خسارتی از شهر خارج شده و بسوی پایگاه های خودشان در حرکت بودند، متاسفانه در حد فاصل مهاباد به سید آوا، در کنین جلادان و مزدوران محلی رژیم میافتند، پس از مبارزهای طولانی و مثال زدنی متاسفانه چند پیشمرگه جانشان را در راه آزادی میهن فدا میکنند. دو زنده یاد ناصر هندوش و عثمان بتوراک پس ازآنکه تا آخرین گلوله در برابر دشمن مقاومت میکنند در نهایت هر دو به اسارت درمیآیند ، پس از شکنجه آن دو اسیر، آنها را به زندان سپاه منتقل و پس از چهار ماه اسارت و تحمل وحشیانهترین نوع شکنجه، آنها را بهمراه تعداد زیادی از جوانان دربند و بیگناه مهابادی منجمله زنده یاد رحیم ماملی (نجات) به زندان تبریز منتقل کرده و در مورخ ۲۲/۶/۱۳۶۲ به جوخه اعدام سپرده و شهید میگردند.
شهید ناصر در همان روز و چند ساعت قبل از اعدام، وصیتنامه ای را خطاب به پدر و مادرش و سایر اعضای خانواده نوشته و ضمن وداعی ابدی با عزیزانش همانطور که در وصیتنامه نوشته، خانوادهاش را از دلگرانی و ناراحتی برحذر میدارد. (قهرمان) قهرمانانه به پیشواز چوبه دار و جوخه اعدام میرود، در حالیکه تنها ١٨ سال از عمرش گذشته بود، جانش را نثار خاک پاک کوردستان نمود.
وصیتنامە زندەیاد ناصر هندوش