زندەیاد رحمان شنگه پور فرزند میکائیل و خدیجه به تاریخ 26/6/1339 در شهرستان مهاباد، محلۀ رزگیان، میدانچۀ حسن زاده متولد شده است.
پس ازپایان تحصیلات ابتدایی و راهنمایی، بنا بە علاقەای کە بە شغل معلمی داشت در دانشسرای مقدماتی مهاباد نامنویسی کردە و ادامه تحصیل میدهد. پس از پایان دورۀ دانشسرای تربیت معلم، در سال تحصیلی 57 – 56 به عنوان معلم ابتدایی در روستاهای (باجوند) و (کانی طومار) – از روستاهای طابع مهاباد در آنزمان – استخدام میگردد.
وی معلمی توانمند، علاقەمند، مهربان، دلسوز و متعهد بە شغلش بود. در برخوردهای اجتماعی و روابط عمومی، شخصی تاثیرگذار و دوستداشتنی بود و خیلی زود در دل مردم این روستاها برای خود جایگاهی سرشار از احترام باز کردە بود. با تلاش زیاد توانست بزرگسالان روستایی را نیز به درس خواندن علاقەمند کند. با وجود اینکه وی معلم شبانه نبود و میتوانست وقت خود را صرف زندگی شخصی خویش نماید ولی وظیفە ملی خود میدانست تا در ارتقاء فرهنگ ملتش سهیم باشد و دین خود را ادا نماید، بە همین خاطر وی بە صورت شبانه روزی در روستا میماند و به بزرگسالان هم درس میداد و فقط دو یا سه روز در ماه جهت دیدن خانواده و استحمام و خرید به مهاباد میآمده است.
هیچگاە خود را در مشکلات و خوشیهای اهالی روستای محل خدمتش، خود را تافتەی جدا بافتە نمیدانست و در اوقات فراغت بە روستاییان در کارهای مختلف کشاورزی، دامداری و کار دەست همکاری و همیاری میکرد، به همین خاطر نزد مردم روستا از احترام خاصی برخوردار بود. اکنون پس از سپری شدن سالها از پرواز روح ملکوتی این معلم فرهیختە، مردم آن روستاها وی را بەیاد دارند و از وی بە نیکی یاد میکنند.
تاریخ 17/1/1360 طبق معمول این معلم بیگناه از روستای محل خدمتش بە مهاباد برگشتە که همان روز بدون دلیل توسط پاسداری بومی بە نام (خالد براقی) جلو سینما آریا دستگیر می شود. این زندەیاد با هوشیاری وصفناپذیر در دوران بازداشتش در زندان سپاه پاسداران مهاباد، خاطرات روزانەاش را در دفترچەای مینویسد کە بعد از اعدامش از جانب خانواداش در تە ساک شخصیاش کە جاسازی کردەبود پیدا میکنند. این نوشتەها حاوی اطلاعاتی بسیار مهم و گرانبها میباشد. همچنین وی کە طبع ادبی زیبایی داشتە و در زندان انفرادی خود شعرهایی بسیار زیبا سرودە کە این اشعار نیز خود گویای جو ناانسانی غالب بر زندان بودە و خفقان زندان را بە مخاطب انتقال میدهد.
بنا بە گفتەهای زندەیاد رحمان شنگەپور کە در دفترچەاش ذکرد کردە، وی را بە اتهام حزب دموکرات کردستان ایران دستگیر کردەاند اما وی این اتهامات را با شدیدترین وجە خود رد و با دلایلی منطقی آنها را واهی برمیشمارد.
عطف بە خاطراتشان، علت دستگیریش را اعتراف چند تن از بچەهای محلە خودشان بودە کە نامهای آنها را نیز ذکر کردە ولی ما در بنیاد نەمران بە علت مشخص و از روی درایت و با رضایت خانوادە آن زندەیاد، نامها را فعلأ مجهول نگە میداریم. ایشان در رابطە با دستگیرییش چنین مینویسد:
(در تاریخ دوشنبە ١٧/١/٦٠ دستگیر شدم.
وقتی بە (…) گفتم، او اظهار داشت کە من گفتم و او باور کردە و نوشتە است (دوست دوران بچگی)
- قبل از هر چیز گزارش دهندەها، با من هم محلی بودەاند.
- خالد کە زیر گزارش را امضاء کردە، چرا قبلأ کە مرا دیدە دستگیرم نکردە (نا خوانا) بە (…)در تپە قاضی سە آسیاب.
- مرا جلو سینما آریا گرفتەاند، در حالی کە در بازجویی گفتە شد کە در محلە سە آسیاب دستگیر شدەام.
- روزی کە برادر خالقی مرا بە (…) رودررو قرار داد، وی ادعا کرد کە من در پشت توپ ١٠٦ بودە و هنگامی کە ارتش آمد جلو ارتش را گرفتەام ولی بعد کە فهمید من بە سربازی نرفتەام، گزارشش را عوض کردە و حال گفتە کە کلاشنیکوف قنداردار داشتە و در درگیری شرکت نمودە است.
من پیشمرگ نیستم بە دلائل زیر: من چطور میتوانم در مدت ٣ ماه با حزب همکاری کردە و اسلحە نیز دریافت دارم بر طبق مدارک ادارە، من تاریخ ٢٣ خرداد مدرسە را تعطیل)
از این نوشتەها بر میآید کە ایشان بعد از انقلاب نیز شاغل بودە و طبق دستور آموزش وپرورش، در همان روستاها خدمت میکرد و طبق آنچه در دفترچۀ خاطرات خود نگاشتە است، اینچنین با دلائل و مستندات بیگناهی خود را اثبات میکند و اتهامات را واهی میداند. وی مینویسد:
(در ضمن راهنمای تعلیماتی نیز برای بازیزد همراهی میکرد.
من طبق تقاضایی کە از ادارە آموزش و پرورش جهت تعمیر دبستان کردە بودم مبلغ ١٥ هزار تومان بودجە در اختیارم گذاشتە و از تاریخ ٢/٤/٥٩ تیر بە روستای محل خدمتم رفتە و کارگر استخدام کردە و بە تعمیر دبستان با نظارت خودم پرداختم. تعمیر دبستان تاریخ ٢٦ بە پایان رسید. (مدارک موجود) و طبق اطلاعیەای کە رادیو و تلویزون مهاباد پخش کرد کە معلمین روستا جهت آموزش بهداشت بە ادارە بهداری و بهزیستی مراجعە کنند. من ثبت نام نمودەام کلاسها از تاریخ ١/٥/٥٩ امرداد شروع بە کار کرد. دو هفتە درس کتبی و شفاهی و دو هفتە کار عملی تزریقات در بهداری محلە کوی افشار میتوانین با تحقیق در این مورد بە صحت گفتەهای من پی ببرید.)
بنا بە نوشتەهای خود آن زندەیاد کە در تاریخ ١٧/١/٦٠ دسگیر شدە، تا روز چهارشنبە ٢/٢/٦٠ ازش بازجویی نکردەاند و تفهیم اتهام نشدە بودە. در این نوشتە ها هیچگاه از شکنجەی فیزیکی حرفی بە میان نیاوردە کە احتمال میرود جانب احتیاط را نگە داشتە تا نکنە روزی نوشتەهایش دست پاسداران بافتد ولی در بخشی از نوشتە هایش بە زندان انفرادی اشارە میکند کە خود مصداق بارز شکنجەی روانی محسوب میشود و در زندانهای ایران بسیار متداول میباشد وی چنین بازگو میکند:
(چهارشنبە ٩/٢/٦٠ ساعت ٧ صبح بە تکسلولی رفتم برای کاری کە نمیدانم.)
در بخشی دیگر بە دومین بار بازجویی کردنش اشارە دارد در تاریخ دوشنبە ٢٨/٢/٦٠ کە بعد از گذشت ١٩ شبانە روز مستقیمأ از سلول انفرادی بە اتاق بازجویی بردە میشود، غافل از اینکە همزمان این جلسە هم بازجویی وی بودە و هم دادگاهی. از نوشتە ها بر میآید کە وی را در تاریخ ٣١/٢/٦٠ مجددأ بە سلول عمومی زندان عودت میدهند و در این دو جلسە بازجویی وی را بە صورتی غیر قانونی، بە دور از مسیر عادی دادرسی، بدون وکیل و حق دفاع، و در عین حال در نهایت کینەتوزی تکلیفش را مشخص میکنند و بە وی حکم میدهند.
در آن زمان اوضاع امنیتی شهر و منطقە همیشە دستخوش درگیریهای شدید میان پیشمرگان کورد و پاسداران بود. در اوایل مرداد سال ١٣٦٠ (خالد براقی) آن پاسدار بومی کە در دستگیری زندەیاد رحمان شنگە پور و بسیاری از جوانان بیگناه مهاباد دست فعالی داشت، در جریان درگیری داخل شهر در محل پل یرغو کشته می شود. این موضوع پاسداران ایران اسلامی را بر آن میدارد تا انتقام خود را از زندانیان بیگناه و حکم خوردە بگیرد و بدین صورت زهر چشمی نشان دهد.
متاسفانە پاسدارها تعدادی از این زندانیان را کە خالد براقی آنان را بیگناه دستگیر کردەبود در انتقام خالد، بە شیوەیی اتفاقی انتخاب میکنند و اعدامشان میکنند کە متاسفانە یکی از آنان معلم کوشا زندەیاد رحمان شنگە پور بود. خواهر زندەیاد رحمان شنگەپور کە هماکنون مقیم خارج از کشور میباشد از این موضوع برایمان بیشتر مینویسد و میگوید:
(در مورخۀ 4/4/1360 از داخل زندان هشت نفر را که توسط این شخص دستگیر شدەبودند، در انتقام کشتە شدن وی با اشارۀ انگشت (بدون اینکه نام آنها را بدانند و یا نوشتەای داشته باشند) انتخاب و جهت اعدام با هلیکوپتر به ارومیه اعزام میکنند. طبق گفتۀ یکی از زندانیان که با این هشت نفر همسلول بوده است، ابتدا ده نفر را انتخاب کردەاند که این شخص هم یکی از آنها بودە، ولی چون یکی از زندانیان زخمی بوده و زیر بغل او راگرفته است تا بتواند راه برود و چون این دو نفر عقب تر از بقیه بودەاند، در این لحظه پاسداری از راه میرسد و میگوید هشت نفر کافیست و این دو نفر عقبی برگردند. خوشبختانە چندی بعد این دو شخص آزاد میشوند در حالیکه به گفتۀ خودشان اتهامشان سنگینتر بوده است. )
اما زندەیاد رحمان در یادداشتهایش آخرین لحظات زنگی خود و دوستانش را کە با هم اعدام شدند، چنین بازگو میکند:
(سە شنبە عصر ساعت ٤٥/٦: امروز بازجویی نبود. بعدازظهر بعد از خوردن غذا یک طاقچە کوچک برای وسایل اضافی درس کردم و بە بچەها گفتم هروقت کاری در جایی انجام بدهم حتمأ آنجا را ترک خواهم کرد. و همینطور هم شد. یک کتری آب گرم کردە بودم تا سرم را شستە و رختهایم را بشویم ولی هنوز آب گرم نشدە بود کە در زندان باز شد و برادر خالقی وارد شدە و من و ٦ نفر دیگر را انتخاب نمودە تا بعد از خوردن شام جایمان را عوض کنند. چە شامی؟ کسی حوصلە خوردن غذا نداشت. با این خبر همە زندانیان ناراحت شدند. غدا نخوردە وسایلمان را جمع کردە و ساعت ٧:١٠ از زندانیان خداحافظی کردیم. خدایا دلبستن و دوست شدن چقدر آسان است اما در عوض جدایی و دلکندن بسی سخت و تحمل ناپذیر. موقع خداحافظی از زندانیان، همگی گریە میکردند و بیشتر آنها بە مادر بچەمردە شباهت داشتند. در بین این شش نفر زندانیانی کە شش ماه و کمتر باهم و در کنار هم تنها یاوەر و غم خوار یکدیگر در این گوشە زندان بودەاند (ناخوانا) جدا شدن این دوستان از یکدیگر بسیار نارحت کنندە است. زندان را سراسر ماتم گرفتە و صدای گریە از هر گوشە آن بە گوش میرسد. من موقع خداحافظی با وجود نارحتی شدید بە خاطر جدایی، بە سختی کنترل خود را حفظ کردم تا بە گریە نیافتم و دیگران را بیشتر نارحت نکنم.
بە هر حال ساعت ٧:٢٥ در میان شیون و زاری از دوستان خداحافظی کردە و بە اتاقی کە قبلأ برایمان تهیە کردە بودند راهی شدیم.حال هفت نفر در این اتاق نشتە و بە آیندە فکر میکنیم. کسی دلیل اینکە مارا بدون هیچ بهانە و دلیلی از زندان عمومی خارج نمودە و بە انفرادی آوردەاند نمیداند. همە نارحت و نگران هستند. هیچکدام حرفی نمیزنند و بە سیگار کشیدن و سکوت پناه بردەاند. ساعت ١٠:٢٠ شب در را باز کردە و یک نفر یک نفر ما را بە دستشویی بردند. همە ما از زین کار تعجب میکنیم چون ما دادگایی شدەایم و انفرادی مخصوص کسانی است کە تازە دستگیر میشوند. همە دست بە سوی بارگاه ایزد یکتا بلند کردە و امیدواریم کە عاقبت ما را بە خیر کند.
٢/٤/٦٠
ساعت ١١:٥٢ شب زندان انفرادی)
بدین صورت این زندەیاد همران با ٧ تن دیگر از جوانان بیگناه کردستان درتاریخ 5/4/1360 همراه با ٧ تن دیگر اعدام میگردد کە روزنامەی کیهان ششم تیر سال ١٣٦٠ در صفحە ١٤ اسامی آنان بدین شرح مینویسد:
(بە حکم دادگاە انقلاب اسلامی کردستان و مهاباد در ارومیە
٨ مهاجم مسلح و همکار کوملە و حزب دموکرات اعدام شدند
ارومیە ـ خبرنگار کیهان ـ ٨ نفر از محکومین دادگاە انقلاب اسلامی مهاباد اعدام شدند و یک نفر از محکومین مشمول عفو امام واقع شد و اماننامە دریافت داشت و همچنین ١٠ نفر از محکومین دادگاە انقلاب اسلامی مهاباد با دادن تعهد و اضهار ندامت آزاد شدند.
حکم دادگاە انقلاب اسلامی کردستان و مهاباد ٨ نفر بجرم قیام مسلحانە علیە جمهوری اسلامی ایران و همکاری مسلحانە با گروههای منحلە و وابستە کوملە و دمکرت محارب با خدا و رسول خدا و مفسدفیالارض شناختە شدە و بە اعدام محکوم گردیدند.
احکام صادرە پس از تائید دادگاە قم، سحرگاە دیروز (٦٠/٤/٥) در ارومیە بمرحلە اجرا گذاشتە شد. اسامی اعدام شدگان بقرار زیر است: کریم بلوری ـ سعید مکائیلی ـ مصطفی بکری ـ رحمان شنگەپور ـ جعفر سیگاری ـ سعد عباسی ـ اسماعیل آقچە مسجدی ـ مصطفی پورآزر.
درطی هفتە گذشتە نیز ١٠ نفر از زندانیان دادگاە انقلاب اسلامی مهاباد کە با گروهکهای ضدانقلاب همکاری داشتە و معکوم بە زندان گردیدە بودند با اضهار ندامت و پشیمانی و دادن تعهد از زندان ازاد شدند.)
خبر اعدام این هشت تن جمع خانوادەها را بە سوی دادگا و زندان ارومیە روانە میدارد و درخواست اعادە پیکر پاک فرزندانشان را میکنند. متاسفانە از سوی مسئولین این ارگانها بهشان توهین میشود و سریعأ جو متشنج میشود و پاسداران مجبور بە شلیک هوایی میشوند و حتی چند تن از نزدیکان اعدامشدەها را نیز دستگیر میکنند کە بعدأ بر اثر فشار خانوادەها و ترس پاسدارها از گسترش نارضایتیها، آنان را آزاد میکنند و پیکر این اعدامیان را بە خانوادەها استرداد مینمایند بە آن شرط کە با حضور نیروهای امنیتی و در آرامگاه باغ رضوان شهرستان ارومیە بە خاک سپردە شوند و خانوادەها نیز قبول موضوع میکنند.
همچنان کە پیشتر اشارە گردید زندەیاد رحمان شنگه پور تمام روویدادهای داخل زندان را تا آنجاییکە مقدور بودە بر روی کاغذ نگاشتە و در تە ساک شخصی خویش جاسازی کردە کە بعد از استرداد لوازم شخصی وی بعد از اعدامش از جانب خانوادە ساک تفتیش گشتە و و این نوشتەها را پیدا میکنند کە خود شاهد بر وسعت جنایات فجیع پاسداران جمهوری اسلامی ایران در کردستان را بازگو مینماید و گوشەای از جنایات اندرون شکنجەگاههایشان را برایمان فاش میسازد.
جسارت و هوشیاری این بیگناه اعدام شدەی کورد، بە نوبت خود ستودنی است. ما در بنیاد نمران تا آنجایی کە باریمان مقدور باشد در روزهات آتی این یادداشتها را تنظیم و طبقەبندی کردە و بر آن میشویم تا برای افکار عمومی از آنها استفادە نمائیم.
روحشان شاد و یادشان گرامی
اسامی اعدام شدەگان در تاریخ ٥/٤/١٣٦٠ همراه با زندەیاد رحمان شنگەپوور
ژمارە | ناو | ناسناو | ناوی باوک |
١ | کەریم | بلوری | |
٢ | حامید | مستەفا پورئازە (شاریکەندی) | کەریم |
٣ | سەعید | میکائیلی | |
٤ | ڕەحمان | شەنگەپوور | |
٥ | مستەفا | دێبۆکری | |
٦ | سەعد | عەباسی | |
٧ | جەعفەر | سیگاری | |
٨ | ئیسمائیل | ئاخچە مەسجیدی |